علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

"معلم" شورِ ما افسردنی نیست!

این روزها که می گذرد برایم شیرینی دلپذیری دارد. چه چیزها که از تو کوچولوی دلنشینم یاد می گیرم! از تو آموخته ام که : اگرچه شبی را با کم خوابی و دردهای کولیکی سر کرده باشم ، باز هم صبح که شد می توانم به روی دنیا بخندم. اگر دیگران من را به حال خودم رها کردند، زار نزنم و با هر چه که اطرافم هست شاد باشم حتی اگر یک جعبه ساده ی کفش باشد. اینکه اگر کسی آزارم داد اعتراض کنم و حقم را از او بگیرم! اما دلم همچو آینه صاف باشد و بی هیچ کینه ای، اگر رفع اختلاف شد به او بخندم! و و عاقبت اینکه زمانی که در کنار عزیزانم و در امنیت هستم و زمانی که گرسنه و خسته نیستم و می دانم که انسانهای اطرافم هم خوشحالند، حتی اگر از دارایی دنیا چیزی ن...
9 دی 1391

نگران قدمهایت مباش!

با تواَم ای شور، ای دلشوره ی شیرین! انگار همین دیروز بود داشتم  با هات درد دل می کردم و با خودم می گفتم پسرم حالاکه با سرعت نیم کیلومتر در ساعت چار دست و پا میری و وسطش برمی‌گردی می‌شینی،حالا که دست به هر چیزی می‌گیری و بلند می‌شی و بعد خودت میای پایین می‌شینی،  از پله ها بالا و پائین میری ... و دیگه درست و حسابی پله ی  نشستن و برخاستن رو رد کردی، حالا می‌گم علی فقط بی‌کمک روی پا کوچولوهای خودش بایسته! علی فقط یک قدم بی کمک راه بره! ... کی می‌شه علی بدوه؟!! ...کی میشه  فقط به حرف‌هام یه‌طوری که خودم هم بفهمم جواب بده!!! و کلمه‌هایی که می‌گیم بگو ...
8 دی 1391

خوشه چین

بچه كه بودم گاهی بیشمار كار انجام می دادم تا از وظیفه خاصی معاف گردم....وظیفه ای كه چه بسا روزهای قبل آن، عادی بود. گمان می كردم بزرگتر كه شدم بهتر می شود اما در دهه چهارم زندگیم چنانچه 10 روز پیاپی هم در منزل باشم بدون شك اتو كردن در ساعات پایانی روز دهم و با احتمال بالاتر در ساعات ابتدایی روز یازدهم انجام خواهد شد. حكایت نوشتن و ننوشتن این روزها ماهها و فصلها نیز حكایت همان كودكی است كه به نخ در رفته لباسش نیز توجه می كند بلكه فقط لحظاتی مشق شب را به تعویق بیندازد. هزار دلیل منطقی خواهم آورد برای این همه سستی...هزار دلیل منطقی با بی منطقی هر چه تمامتر....اما هیچ نیست به جز سكونی كه شاید درونیست...و انكه از دور نظاره گر است آن را نخواهد د...
3 دی 1391
1